پيامهاي ارسالي
+
مستي نه از پياله نه از خم شروع شد
از جاده سه شنبه شب قم شروع شد
آيينه خيره شد به من و من به آينه
آنقدر خيره شد که تبسم شروع شد
خورشيد ذره بين به تماشاي من گرفت
آنگاه آتش از دل هيزم شروع شد
وقتي نسيم آه من از کوچه ها گذشت
بي تابي مزارع گندم شروع شد
موج عذاب يا شب گرداب؟!هيچ يک
دريا دلش گرفت و تلاطم شروع شد
از فال دست خود چه بگويم که ماجرا
از ربناي رکعت دوم شروع شد
محمد جواد س
91/8/24
آسمان-23
در سجده توبه کردم و پايان گرفت کار/
تا گفتم السلام عليکم... شروع شد.
آسمان-23
فاضل نظري
+
يه عمر رفتيم سينما آخرش نفهميديم دسته هاي صندلي مال خودمونه يا بغل دستيمون؟!!
دردونه جون
91/5/22