نا بینایی در شب چراغ به دست و سبو بر دوش،بر راهی می رفت.
یکی او را گفت:تو که چیزی نمی بینی چراغ به چه کارت می آید؟
گفت:چراغ از بهر کوردلان تاریک اندیش است تا به من تنه نزنند وسبوی مرا نشکنند.
از بهارستان جامی
نوشته ی » مژده . ساعت 12:12 عصر در روز یکشنبه 89 اردیبهشت 5