عاقبت یک روز مشرق محو مغرب میشود
عاقبت غربی ترین دل نیز عاشق می شود
شرط می بندم که هنگامی که زود است و نه دیر
مهربانی حاکم کل مناطق می شود
آید آن روز که خاک سر کو یش باشم
ترک جان کرده و آشفته رو یش باشم
ساغر روح فزا از کف لطفش گیرم غافل از هر دو جهان بسته مو یش باشم
سرنهم برقدمش بوسه زنان تا دم مرگ مست تا صبح قیامت ز بسو یش باشم
همچو پروانه بسوزم بر شمعش همه عمر محو چون می زده در روی نکو یش باشم
رسد آن روز که در محفل رندان سر مست رازدار همه اسرار مگو یش باشم
یوسفم گر نزند برسر بالینم سر
همچو یعقوب دل آشفته بو یش باشم
این غزل ازکتاب سبوی عشق امام خمینی(ره) انتخاب شده است.